Stars Die
@karlietto07
مطرود | ناتوان | از هم گسیخته
خاطراتی از گذشته یادم میاد، تصویرهایی که انگار گوشهی ذهنم موندگار شدند. گاهی تصویرها بینهایت عجیبه اما یادش میفتم و غمگین میشم. تصویر جورابفروشی که یکسال پیش درخواست کمکش رو رد کردم از ذهنم پاک نمیشه. چهرهاش و التماسش، در وجودم اضافه شده به همهی اشتباهات و گناهان قبلیام.
نوجوان که بودم خیلی بیشتر شنا میکردم. تقریبا ۵ماه سال هر هفته یکبار میرفتم دریا. یه خردهفرهنگ احمقانهای هم بین رفقای ما بود که رفتن به استخر رو سوسولبازی میدونست. یا مثلا اگر کسی شنا را با مربی توی استخر یاد گرفته بود سوژه میشد. ای انسان ابله :)))
مدتهاست بدون آبجو نرفتم شنا کنم. سال قبل همهی تابستون رو استفاده کردم. یک دوست، دوتا بطری آبجو و شنا به وقت ۴صبح. اندکی مستی همراه با تماشای طلوع آفتاب. امشب دوست همیشگی رو ندارم. آبجو هم ندارم. اما احتمالا میرم دریا.
اگه نجاتی وجود داشت، از نخستین لحظه آگاهی از خویشتن ناممکن شد. خودآگاهی در جهنم رو باز میکنه.
حالا یه عده میگن جمهوریاسلامی کمونیستیه. والا اگه کمونیستی بود حداقل یه خونه سازمانی مفت داشتیم. یه باشگاه ورزشی با امکانات خوب و حمل و نقل عمومی آبرومند داشتیم. اینها حتی همون چُسمثقال مزایای کمونیسم رو هم ندارن.
امروز هرکس زنگ زد یا پیام داد حوصله نداشتم جواب بدم. حالا کلی تماس و پیام دارم که باید جواب بدم. دلم میخواد موقت از ادمها و روابط انسانی فرار کنم.
دیشب داشتم خاطرات فروغی رو میخوندم، یه قسمت بامزه داشت. اینجا داره تعریف میکنه بعد از کلاس توی مدرسه علوم سیاسی محمد مظاهر (همون صدیق حضرت) گیر داد که بیا سیگار بکشیم، منم جلوی بابام (همون آقا) نمیخواستم بکشم ولی اینها بیخیال نشدن :)) گویا این مشکل ریشه در تاریخ ما داره!


«خوشبختاند فراموشکاران، چرا که حتی از اشتباهاتشان نیز سود میبرند.» نیچه
یکی از نقاط تاریک کارنامه رضاشاه حذف داوره. البته به گواه همعصران این حذف نه با دستور شاه بلکه بیشتر ناشی از یک سوتفاهم بود. وقتی رضاشاه او را "پدرسوخته" خطاب کرد و بر او خشم گرفت، داور پایان کار را به سرنوشت شیبانی، تیمورتاش و... حتمی دید و قبل از آبروریزی کار خودش را تمام کرد.
علیاکبر خان داور: «من شب و روز در اندیشهام که چگونه میتوان این سرزمین را از عقبماندگی نجات داد. قلبم برای مردمی که در جهل و نادانی گرفتارند، میسوزد، اما جز با قانون و نظم، راهی برای رهایی نیست.» #تاریخ
لیست تجهیزات لازم برای داشتن بهترین زندگی در ایران کمکم داره ۲۸۰کاراکتر رو رد میکنه :)))
مبنا برای دولت باید رفتار بر اساس علوم تجربی و پاسداری از حقوق افراد بر اساس طبیعت بشر باشه. تختخوابِ مردم به دولت ربطی نداره، هر کسی آزاده با دیگری بخوابه اما برای دولت فقط مردxy و زن xx باید وجود داشته. از طرفی سپردن فرزند به خانوادهای غیرطبیعی اجحاف در حق فرزنده.
نخست وزیر خانوم ایتالیا حق سرپرستی بچههارو از زوجهای گی و لزبین گرفت و گفت : بچهها یه مادر میخوان یه پدر. نه دوتا مادر یا دوتا پدر. نظر شما چیه؟
او دیگر نمیتوانست خود را در میان آدمها تصور کند. همچیز برایش دور و ناآشنا شده بود.
اگه خاطرات علم رو بخونید یک روز درمیان نوشته شاه خوشحال بودند چون دیشب باران خوبی بارید. فرداش نوشته شاه ناراحت بودند که ابرها تا ترکیه خوب باریدند اما در سر حدات ایران نه چندان. یهو یهجای دیگه مثلا نوشته وسط سوارکاری فرمودند: راستی میدانی ديشب رکورد بارش فلان منطقه شکسته شد؟!
وسواس شاه راجع به باران و کم آبی معروف بود و خیلیها راجع بهش گفتند. شاه در حدی عاشق باران بود که حتی گاهی حساب بارش در شهرها را به میلیمتر میدانست و خلق و خوی هر روزش بسته به این اخبار بود!
داشتم دوش میگرفتم و همینجور که آبِ داغ روی پوستم سُر میخورد پایین، خاطرات چند سال اخیر رو مرور میکردم. بلایی که من با تصمیمهای غلط سر زندگی خودم آوردم، جمهوریاسلامی سر ایران نیاورد.