negin firoozi
@neginfiroozi
photographer. Radio Nist,Wiki Paz,Radio Commerce ( researcher and voice actress,writer,director) neveshtart (critic)
فکر میکنم هر چند وقت یکبار باید حتما یادآوری کنم که پنج دهم ثانیه 😄 تو کلیپ " بچهها این گربه ایران ماست" داریوش نشونم میدن. همون که نیشش طبق معمول بازه. پ.ن این عشق به داریوش ریشه داره الکی نیست، بلاخره همکاری مشترک داشتیم.

ممنون میشم دست به دست کنید تا بتونم خاطرات بیشتری جمعآوری کنم
دفعه قبل که برای خاطرات ۸ آذر فراخوان دادم، پر تعداد ترین پیام "تنها خوشحالی دسته جمعی" بود. اما تو همین روز حتما اتفاقاتی در لایهی زیرین این خلسه جمعی افتاده. غمی در تضاد با شادی شهر؟ شروع یا پایان یک عشق؟ تولد، عزا یا گم شدهای در ترافیک؟ چی دیدید که دوربینها ندیدن.
دفعه قبل که برای خاطرات ۸ آذر فراخوان دادم، پر تعداد ترین پیام "تنها خوشحالی دسته جمعی" بود. اما تو همین روز حتما اتفاقاتی در لایهی زیرین این خلسه جمعی افتاده. غمی در تضاد با شادی شهر؟ شروع یا پایان یک عشق؟ تولد، عزا یا گم شدهای در ترافیک؟ چی دیدید که دوربینها ندیدن.




پنجره اتاقم نماد وضعیت زندگیمه. ظاهری غرق در سبزه و تزیین، با ترس از اینکه هر لحظه ممکنه شیشههاش بیاد پایین.

چیزی که این روزها زیاد میبینم، تلاش برای بقا با نمودهای روزمرهگیه. یه جور تلاش برای زیست با نمادهایی از شرایط نرمال

گاهی با ai که کار میکنم یاد پرفورمنس "Rhythm 0" مارینا آبراموویچ میافتم. دستیاری که اگه کارش رو بد انجام بده میتونم تحقیرشم کنم و هربار روم بیشتر برای این کار باز میشه. تجربه قدرت، اختیار، خشونت در مقابل یک جسم منفعلی که در اختیار من مخاطبه

رقتم گلستان دنبال یه سری نسخه انگاری ارث پدرشونه، نمیدن قشنگ مسخره کردیم خودمون رو بخدا انگار قراره فایل اسکن نسخه رو بخوریم
عاشق بخش اسامی برخی زنان حرمسرام ماهآفرین, گلبدن بانو, گلپیرهن خانم, نقیه بادامخانم, گلبخت خانم, غنچهدهن, گنجشکی و... گلپیرهن خانم آخه 😍
تا ابد مدیون ناصر و تمام زنهاش هستم؛ که در میانهی سختترین روزهای تهران و ترس، برای نوشتن این اپیزود، من رو بردند وسط ارگ کریمخانی، میون صدای تلقتلوق النگوها و پچپچهها... تاریخ، تنها لذتیه که از فاجعهی «حال» نجاتم میده و به گذشتهای میبره که فردای اون رو میدونم.
گاهی انتخاب نکردن هم، نوعی انتخاب است. حتی وقتی از تصمیمگیری فرار میکنیم، در حال تعیین مسیر آیندۀ خود هستیم. | هنر انتخاب | شینا آینگار | سپیده رئیسی |
در یک هفته گذشته در چرخه عجیبی از خسارت قرار گرفتم. موندن در تخت در این روزها بیشترین سود رو برام داره
هیچوقت فرق کوکتل، هاتداگ، آلمانی و ... رو نفهمیدم و پس تصمیم گرفتم وارد این بازی کثیف نشم. همهاینا سوسیسان. همهی اونها طالبیان و اون یکیها هم شلیل!
اپبزود ۴۲ پادکست #ویکیپز منتشر شد. 🌭 «هاتداگ» اینجا بشنوید 👇🏼 wikipazpodcast.com کستباکس castbox.fm/vd/829585032
خاطره مشترک خیلیهامون، بازی و رقابت تکنفره در غوطهور نشدن پتیبور توی لیوان چای بوده. یه بازی دیگه هم داشتم که سعی میکردم دندونههای دورتادورش رو دونهدونه بشکونم. حالا سرِ نوشتن این قسمت فهمیدم که طرح پتیبور و دندونههاش از دستمال گلدوزی مادربزرگش الهام گرفته.
در دههی ۴۰ خورشیدی برای اولین بار #پتیبور در ایران تولید شد؛ ابتدا ویتانا و گرجی و سپس مینو این بیسکویت را عرضه کردند. در این قسمت #رادیوکامرس، داستان خلق پتیبور در فرانسه و تولید آن در ایران را روایت میکنیم. اینجا بشنوید 👇🏼 castbox.fm/vd/829632889
تا ابد مدیون ناصر و تمام زنهاش هستم؛ که در میانهی سختترین روزهای تهران و ترس، برای نوشتن این اپیزود، من رو بردند وسط ارگ کریمخانی، میون صدای تلقتلوق النگوها و پچپچهها... تاریخ، تنها لذتیه که از فاجعهی «حال» نجاتم میده و به گذشتهای میبره که فردای اون رو میدونم.
اپیزود ۸۵ پادکست #رادیونیست منتشر شد: «حرمسرای ناصری» اینجا گوش کنید 👇🏼 سایت رادیونیست radionist.com کستباکس castbox.fm/vd/829570811
زمان دعوت مردم به کاهش مصرف آب، برق، گاز و بنزین قبل از وقوع بحران است نه در اوج آن اما تکیه بر سهم ۹۰ درصدی کشاورزی در سطح ملی هم توجیه مناسبی برای بیاهمیت دانستن صرفهجویی در مصرف آب شرب نیست! اگر صلاح دانستید به اشتراک بگذارید. #ورشکستگی_آبی (۱۳۹۶)
خواهرزادهی قشنگم با همسرش یه برند زیورآلات دستساز نقره توی سوئد راه انداختن، ارسالشون به کشورهای اروپایی هم رایگانه. کارهاشون رو ببینین، و ممنون میشم ریتوییت کنین تا بچههای خارجنشین هم ببینن :) سایتشون: adfinery.com اینستاگرامشون: instagram.com/a.d_finery
به حساب شمسی امروز ۱۹۴مین سالروز تولد ناصرالدین شاهه به حساب قمری هم ۱۶ روز دیگه (۶ صفر) میشه ۲۰۰مین سالروز
کسی رو میشناسید که در دهه ۶۰ دانشگاه هنر (اصفهان) دانشجو بوده؟
رفته بودم فیلم تختی رو سینما ببینم، یه پیرمرد (تنها اومده بود) پیشم نشسته بود و تمام مدتی که تختی داشت کشتی میگرفت، زیر لب کوچش میکرد؛ باریکالله مرد، پای چپ پای چپ ... وقتی برد دست زد وقتی باخت گریه کرد. در پایانم وقتی همه وایستادن بودن بارون کم بشه بدون چتر تو تاریکی گم شد.
چند روزه توییتر پررشده از کوتهای دیت خوب و بد، رفقایی مثل من که در این مورد حرفی برای گفتن ندارن بیان از بهترین یا بدترین تجربه سینما رفتنشون بگن که بیکار نمونیم(:
خوابهای این روزام همه از یه جنسه. با یه مار بوآ تو اتاق گیر افتادم گم شده نمیدونم کجاست؟ تو یه استخرم که یه سه راهی برق نزدیکشه و ممکنه بیوفته تو آب. یکی رو قایم کردم که هر آن ممکنه پیداش کنن و ... همهشون یه لحظههایی قبل از فاجعه است که کند شده و تمام مدت ترسیدنه.