مشتبا
@mojiley
دانشمند، تاریخدان، شوهر متریال.
دلار ۳۰تومنی؟ برجام؟ آخوندا؟ ورودزنان به ورزشگاه؟ چی میگی؟ همهی اینا خواب بوده. بیدار میشی، سال ۴۸۰ قبل از میلاده، تو سرباز سپاه جاویدان هستی و به سمت آتن حرکت میکنی، شاهنشاه دستور داد آتن به آتیش کشیده شه، یونانیها باید بخاطر گستاخیشون تنبیه شن. زنده باد شاهنشاه.
از هشتا مریضی که امروز وقت گرفته بودن فقط سهتاشون اومدن که به یکیشون اشتباهی نوبت داده بودن. هفته فوقالعاده شروع شد. باید به فکر یه کار دیگه باشم.
خانواده هیکل ورزیده و اساطیری منو میبینن فک میکنن از پس هرکاری برمیام. به خواهرم زنگ زدم راه و چاه صعود به دماوندو بپرسم، میگه سخت نیست، یکم تمرین کن وسایلو بخر آخر مرداد هماهنگ میکنم بریم. سخت که هست خواهر من، پیکنیک مگه میخوای بریم؟
سلام دوستان، ظهرتون بخیر، امیدوارم هفتهی خوبی پیش رو داشته باشید هرچند حس زیاد خوبی به این هفته ندارم. خانما هم لطف کنن آب زیاد بخورن و ضدآفتاب بزنن تا پوستشون شاداب بمونه.
بنده در زندان در حال توضیح دادن فرق زرد کرهای و زرد لیمویی به همسلولیم که قراره فردا اعدام شه:
این حبس من که تموم میشه ولی یادم میمونه کیا پشتم موندن. دقیقا ازونایی خوردم که فک میکردم رفیقامن. دخترا مرد نیستن ولی مردتر از اوناییان که ادعای مردونگی داشتن. خانمای گل آماده باشن از زندان درومدم یه همچین عکسی با هم بگیریم👇🏻

قابل توجه خانمایی که از پسر خونگی و نرد خوششون میاد: من تا الان تو زندگیم پام به دادگاه و پاسگاه باز نشده. همچنین یه خبر خوب برای خانمایی که از پسر خلافکار و جامعهستیز خوششون میاد: من قراره پام به دادگاه و پاسگاه باز شه.
مرداد ماه میخوام جاهطلبی رو کنار بذارم و انسان قانعی باشم. کمتر کار کنم، کمتر آفتاب بگیرم و کمتر خوشتیپ باشم و کمتر درخواست عکس پا کنم. توئیتای عادی میزنم و به ۳۰ ۴۰ تا لایک قناعت میکنم. مردادماه مشتبای جدیدی متولد خواهد شد.
یک ابر سیاهی از افسردگی بر تمامیّت وجودی من سایه افکنده. دلخوشی و هیجان هیچ چیزی رو ندارم. در این حد اوضاع بده که عکسای رندوم آخر ماه دخترا رو باز نمیکنم، مگه اینکه حس کنم عکس پایی چیزی توش هست.
عکساش چقد شبیه عکسای منه، یک کپی خوب و مناسب. باید بهش تبریک بگم.
بنظرم بهترین عکسای عمرم رو تو این سفر یه روزه گرفتم🤌🏻😍
خالههام جمع شدن بین خودشون دارن واسم زن انتخاب میکنن. هرکی فقط اون گزینهای که خودش معرفی میکنه رو قبول داره و بقیهی گزینهها به دلایل مختلف رد میشن. هیچ نظری هم از من نمیپرسن.
از اون روزی میترسم که جمهوری اسلامی بره ولی بازم این حال بد من خوب نشه. البته فک نکنم اینجوری شه. فکر به این موضوع هم منو شاداب میکنه.
این عفونت دندون هم داستانی داره؛ امروز یکی از مریضا اومد ناراحت و معترض به اینکه چرا دندون عفونی منو کشیدی؟ میگفت من کسی رو نفرین نمیکنم ولی اینبار داستان فرق داره.
اینکه به بیمار بخوای بفهمونی دندونی که عفونت داره لازم نیست با دارو عفونتشخشک بشه بعد کار انجام بشه خودش یه داستان طولانیه.
مریض ازم میپرسه وقت داری فلان کار رو واسم انجام بدی؟ میگم آره بشین، میخنده میگه نه نمیخوام انجام بدم فقط میخواستم بدونم وقت داری یا نه. خدای متعال رو شاکرم که بیماران دستهگلی مثل خودم رو در مسیرم قرارم میده.
ما حقیقت رو فریاد میزنیم حتی اگه صدامون بلرزه؛ در همین راستا در اعتراض به سیاستهای اشتباه و نشنیده شدن صدای مردم، امروز زیر آفتاب سوزان جلوی درب باشگاه استقلال تجمع اعتراضی برگزار کردیم.
وقتی میدونی قرار دومی در کار نیست اما لااقل تونستی خوب توضیح بدی چرا ناپلئون قبل لشکرکشی به روسیه، دچار اشتباه استراتژیک بزرگی تو اسپانیا شده بود.
به بهونهی گرمای هوا شیفت صبح رو نمیرم سر کار، بهجاش اون ساعت میرم آفتاب میگیرم. عقل مرد سیسالهی بیادعای جذاب و خوشهیکل و باهوش.
الان رفتم دیدم زیر اون توئیتم چقد بهم فحش دادن. حرامیها مظلوم گیر آوردین؟ جرأت دارین ادرس بدین بیام به جنگ تنبهتن. همتونو به درک واصل میکنم. پدرتونو در میارم. از پشت با مادرتون کیف میکنم.