مهدی بروجردی
@mehdighaleh
طراح و معمار به سبک کلاسیک🏛 دو آبان اهل مطالعه و فیتنس🏋♂️
۹۹٪ آدمایی که تو این دو روز تو لرستان دیدم برانداز، انقلابی، سلطنتطلب،یه چیز مشترک داشتن: مخالف آتشبس بودن. میگن ۴۶ ساله ،چه درست، چه غلط، وسط جنگ بودیم؛ پس بذار این بار تمومش کنیم، واسه همیشه.
این پسر خوشگلههای بعضیا واقعاً همیشه مرتب و تر و تمیزن. نمیدونم دقیقاً داستانشون چیه، ولی خب ما هم پول داشتیم... فقط از وقتی یادمه همیشه درگیر کار بودیم. انگار اون پسر خوشگلهاتون از اول یه اسپانسر قوی داشتن:
بچهها یه سوال کسی با پاسپورت یکی دیگه تونسته بره عراق؟ مرز اثر انگشت میگیرن؟ کارت ملی هم میخوان یا نه؟!
یکی منو برگردونه بندر... روزی ۴ ساعت برق قطع میشه، آب نیست، آنتن قهر کرده، هوا هم انگار داره انتقام میگیره نه شوخیای مونده، نه حال و حوصلهای من فقط یه نفرم که نمیخواست این چیزا رو تجربه کنه… ولی اینجام، وسطش یکی بیاد بگه تموم شد... من دیگه نمیکشم 😭
بعد یه سال دوباره جمع شدیم خونهی مادربزرگ... داییها، خالهها، زنداییها، بچههاشون فرش انداختیم تو حیاط، زیر درخت آلبالو اینترنت قطعه، یکی منچ بازی میکنه، یکی قلیون میکشه صدای خندهها تو حیاط میپیچه، مثل قدیما... یه حال خوب ساده، بیادعا کاش زمان همینجا متوقف میشد...🥲
رسیدم به دهاتمون. برق روزی دو بار قطع میشه، آنتن یهویی میپره، آب نیست. آبگرمکن گازی هم با این فشار آب روشن نمیشه. دلم حموم میخواد، ولی باید تا نصف شب صبر کنیم. واقعاً دارم فرو میپاشم 💔
یه پیرزن و پیرمرد تو دهاتمون هستن، یه باغ انگور دارن که کل اموراتشون باهاشه غوره، آبغوره، شیرهی تَر و تمیز، کشمش لِوِل بالا... همه چی دستی، همه چی بینقص. امروز رفتم غوره بگیرم، با نیشخند گفت: از اونام داریمهااا من اهلش نیستم ولی خدایی کاش همه دستسازا انقدر باکیفیت بودن 😂
ما چند روز پیش حوالی اصفهان و زایندهرود بودیم. کل مسیر پر از ماشینهای حمل هندونه بود؛ بعضی جاها هم هنوز داشتن بار میزدن! آقا توروخدا نکارید... یه کشت کمآبتر بکارید، زایندهرود داره نفساشو میشمره 🤦🏻♂️
توی بندرعباس روزی یه ساعت برق میرفت، اونم رو برنامه. الان اینجا از صبح دوبار برق قطع شده. ده دقیقه بعدش آبم قطع میشه، دو ساعت بعد تازه یه کم فشار میاد. هوا خوبه ولی واقعاً زندگی شده عذاب. 🤦🏻♂️
برق رفته، همه دارن شر شر عرق میریزن من؟ با خیال راحت خوابیدم احتمالاً دچار شوک منطقهای شدم... این آپشن جنوبی بودن دیگه 😂
دیروز استان کرمان بودم شهربابک و رفسنجان عصرهم طرفای اصفهان و نجف آباد دیشب و الان هم حوالی شهرکرد، خواستم بگم انقد ناشکری نکنید گرم،گرمه... این هوا فقط یه شوخی در کنار هوای بندرعباس
دارم فکر میکنم چرا امشب باید کنار زایندهرود بخوابم… اونم بغل یه لندهور! زنم، کجایی تو آخه؟ 😂🦦
ایرانخودرو، دمت گرم واقعاً! این چه سفریه که برامون ساختی،ماشین صفر🤦🏻♂️ از صبح تا حالا دوبار، هر بار بالای یه ساعت معطل شدیم. کوفتمون شد این سفر واقعاً

با پسرداییم تصمیم گرفتیم یه گوشه تو شهربابک استراحت کنیم. اومدیم محله پاسداران. هرکی رد میشد با لبخند میگفت: «بیاید خونه ما یه چایی بخورید استراحت کنید بعد برید.» تعارف راستکیییی هااا این سطح از مهموننوازی واقعاً دلگرمکنندهست. دم مردم بافرهنگ و مهربون شهربابک گرم ♥️