Masoud Kosari
@masoudkosari
Musician & Photographer
نگاهی به آسمان، مجهزم میسازد که سکوت کنم و از میان حنجرههای گسیخته، سلاحی به رنگ آب بجویم. آن لحظه که آب، به رنگ خود پرخاش میکند، من آنم، آن لحظهام. و رنگ آب، هرچه بیشتر در آب غرق شود، زندهتر میشود: آبیتر! #بیژن_الهی
خودم را تا حد بیعاطفگی محض از همه کنار کشیدهام. [کافکا | یادداشتها]
توییتر مثل چند واحد زبانشناسیست. امروز با واژهٔ جدیدی آشنا شدم: «آنْ کراش» خیلی پیر شدیم.
شجریان داره میخونه: «کاین همه زخمِ نهان هست و مجالِ آه نیست»
بخش For you انگار دارک وبه. باید حواست باشه اشتباهی دستت بهش نخوره. مردم چه کارها که نمیکنن برای جلب توجه.
وضع همین است: کسی که بار کشید، بارش میکنند و تقصیرها نیز همیشه بر گردن اوست. [کوپن جعلی | تولستوی]
تیغهات را در راه انداختهای سفرت را در جاده و معنای بریدن را با قلب همیشه اشتباه میکنی [پرویز اسلامپور]
انگار تمام آنچه دوست داشتهام، از من دزدیدهاند و حتی اگر تمام آن را به من بازگردانند، کافی نخواهد بود. [کافکا | یادداشتها]
این بیبرقی ظالمانه در شب یه جور دیگهست. در سکوت و تاریکی با هر کام گرفتنی از سیگار صدای جلز و ولز و سوختنِ عمرت رو میشنوی.

شجریان داره میخونه: «خُرَّم آن روز کز این منزلِ ویران بروم»
حالا من هزار ساله استخر نرفتم ها، ولی همینکه گفتن استخر ها تعطیل شدن هوس استخر کردم:))
چیزهایی در جهان هست که گفتنش از انجامش پررنجتر است. [سالامبو | فلوبر]
خداحافظ به تویی که زندگیات تباه شد بیآنکه مقصر باشی. [برادران کارامازوف | داستایوفسکی]
دکتر گفت به خودت رحم کن و الکل و سیگار رو کمتر کن. ولی برای آدمی که هیچ چشمانداز بلندمدت که هیچ، برای هفتهٔ آینده هم هیچ برنامه و امیدی نداره، سه سال و سی سال زنده موندن چه فرقی داره؟ فقط تقلاست، تقلا… 🥂
شجریان داره میخونه: «دلبر بِرَفت و دلشدگان را خبر نکرد»
فقط اینها که هنوز تعجب میکنن و میگن: یعنی مملکت انقدر بی صاحبه؟
گفتم: شما به امیدوار بودن معتاد شدهاید، صبح که بلند میشوید مثل کلاه و پیراهن و سنجاق کروات، امیدواریتان را هم میپوشید. [نیمهٔ تاریک ماه | هوشنگ گلشیری]
چشمان تو روح هندسی دارند وقتی که فنجان تو کوهستانیست و بوسه که از کنار دست چپ تو میافتد در دهان راست من [رؤیایی]
ای کاش میدانستی که من با چه شور و شوقی در همهٔ کارها و گفتههایت پی یک ذره آسایش برای خودم میگردم، حتی وقتی این گشتن رنجم میدهد. [قصر | کافکا]