Masoud Borbor مسعود بُربُر
@masoudborbor
🐍🌾 داستان دریچهای به آزادی است
-منتشر شد. یک روز همه از غلت و واغلت بیدار میشویم، از پنجره بیرون را نگاه میکنیم، صبح زمستان است، هوا خاکستری است اما گوی سرخ خورشید هنوز بر نیامده است. ساعتی بیشتر میتوان خوابید، اما خورشید باز هم بر نخواهد آمد. ما در غروبی ابدی گرفتار آمدهایم. ما کابوس گذشتگانمان هستیم.



علیرضا دیده که فروشنده سرانگشتان دست زمختش را میگذارد روی بازوی زنِ او و آرام هدایتش میکند به طرف مغازه اما چیزی نتوانسته بگوید. بعد دست فروشنده تا کمر زنش میلغزد و زنش را میفرستد داخل مغازه و کرکره را تا نصفه پایین میکشد. زن که در تاریکیِ پشت کرکره دور شده، علیرضا دیگر...
پدر نبود مگر که سرزمین بلند و مردمانش را به این تیرگی و دریوزگی ودشواری درانداخت؟ با پافشاری و ناباوری به توانمندیِ دشمن و به هر آنچه به راستی و روشنی در جهان میرود. - بر ویرانههای خدایان، مسعود بربر (به زودی)
مجلس مؤسسان؟ برو دم خونهٔ خودتون بازی کن عمویی...
پرندهای فلزی در آسمان شب پرواز میکند. گلولهای آتشی از کنارش عبور میکند. گلوله آتشین دیگری به پرنده میخورد و پرنده آتش میگیرد. با گلوله آتشین سوم، شعلههای تن پرنده، تاریکی شب را روشن میکند. پرنده به زمین میافتد و خردههای نور و آتش روی زمین تاریک پخش شدهاند...
پدر نبود مگر که سرزمین بلند و مردمانش را به این تیرگی و دریوزگی ودشواری درانداخت؟ با پافشاری و ناباوری به توانمندیِ دشمن و به هر آنچه به راستی و روشنی در جهان میرود. - بر ویرانههای خدایان، مسعود بربر (به زودی)
هنوز اژدهایی را که پشت ردایت نقششده ندیده که از کمرگاه شکل میگیرد و گرد ستون مهرهها میگردد و از پشت گردن به بالای سرپوش میرود. خیره مانده به ردای سرخت که از شانههایش دو مار همچون دو فواره سر برآوردهاند.
پدر نبود مگر که سرزمین بلند و مردمانش را به این تیرگی و دریوزگی ودشواری درانداخت؟ با پافشاری و ناباوری به توانمندیِ دشمن و به هر آنچه به راستی و روشنی در جهان میرود. - بر ویرانههای خدایان، مسعود بربر (به زودی)
آن راه تو را به نیزار میرساند. آنجا که رسیدی، صبر کن تا بادی بر نیزار بوزد، نیهای سربریده با تو سخن خواهند گفت...
پدر نبود مگر که سرزمین بلند و مردمانش را به این تیرگی و دریوزگی ودشواری درانداخت؟ با پافشاری و ناباوری به توانمندیِ دشمن و به هر آنچه به راستی و روشنی در جهان میرود. - بر ویرانههای خدایان، مسعود بربر (به زودی)
نمیدانستم؛ بیژن اشتری میکروبشناسی خوانده بود. در انتخاب کتاب برای ترجمه هم این تخصصش پیدا بود. دریچههایی که به آزادی باز کرد گشوده باد.
دیوارها را نه همچون پناهی در برابر بیرون، که همچون پردهای برای پنهان کردنِ بیرون کشیدهاند، و هر دیواری پیش از آنکه ساخته شود، متصور شده است؛ اراده شده است. برای آزادی، اول باید بفهمی که درها همه از درون بسته میشود.
حکمت نیسَوانی: خودت رو پیدا کن بقیهاش تو گوگل هست

چیزی که بودن را نشاید، گراییدن را نشاید. ـیادگار بزرگمهر: ۴۶
چنان فاش گردد غم و رنج و شور که شادی به هنگام بهرام گور
در این «روز فردوسی» بیتی از شاهنامه بنویسید در این نقاشی فردوسی داره شاهنامه رو برای محمود غزنوی میخونه این نقاشی رو از هنرمند ارمنی Vardges Sureniants سال 1913 کشیده
✍️✍️ اتفاقی ❌ به صورت رندوم ✔️
به صورت رندوم به یه پیرزنه که موهاش فر نارنجی بود گفتم خانوووم موهاتون چقد نازه حالا فکر میکنید چی جواب داد؟ "گمشو احمق ریدم به قبر پدرت" :))))))) (تا اطلاع ثانوی من با هیچکس حرف نمیزنم)
Non est ad astra mollis e terris via. — Seneca, Hercules Furens
بله، روشنایی را گم کردهایم، صبحگاهان را، بیگناهیِ مقدسِ کسی را که بر خود میبخشاید. ـسقوط، آلبر کامو، کاوه میرعباسی.
یک ماه در سال غذا و حتی آب نخوریم.
عجیبترین قانونی که توی محیط کارتون وجود داشته چی بوده؟
GULAG was the consequence of socialism. It was not the work of one man. It only happened because socialism demoralised the whole nation, replaced the individual conscience by the party, right and wrong by what was good for the revolution.
پرامپت درخواستی تولید عکس از عروسک فامیل دور در chatgpt . نسبت به نتیجهی تولید عکس از عروسکهای غیر انسانی مسئولیت با خود شماست. منتظر خلاقیتهاتون هستیم!
پرامپت درخواستی تولید عکس از عروسک فامیل دور در chatgpt . نسبت به نتیجهی تولید عکس از عروسکهای غیر انسانی مسئولیت با خود شماست. منتظر خلاقیتهاتون هستیم!
«بدون شک بزرگترین ماجرای زندگی من ادبیات بوده است؛ نه تنها آنچه نوشتم، که آنچه خواندم.» ماریو بارگاس یوسا، بزرگِ داستاننویسان آزادیخواه، درگذشت.