Herbert Karim-masihi ( Greg ) هربرت کریم مسیحی

بهش میگم پاشو .مگه قول ندادی جاویدان باشی و از ایران دفاع کنی . میگه ایران راز جاودانگی رو میدونه نگران نباش.

قرن‌ها پیش، برای شگفت‌زده شدن ما ساخته شد. برای شنیدن سکوت کاشی‌ها و نورهایی که از گنبد می‌ریزند روی ارواحمان. این، جهان من است. حالا می‌خوام از تو بپرسم: در میان عکس‌ها، و واژه ها و سایه‌روشن‌های دنیای من، چی بیش‌تر تو رو جذب کرده؟ لطفا پاسخ بدین

ما هنوز بردگان خدایان فراموش‌شده‌ایم خدایان عصر آب و گندم تشنگانی که از صحرا آمدند به هیچ خدایی ایمان نداشتند و در جستجوی آب آمده بودند. پیرمرد قطره قطره آب در حوض می چکاند. شاید ورد می خواند که باران ببارد...

وقتی دنیا در جنگ، موشک‌هایش را به آسمان نشانه می‌گیرد، من ستون‌های تمدنم را هزاران سال است برافراشته نگاه داشته‌ام؛ تا بگویم تاریخِ شما، فقط برگ هزارم از کتاب من است. روزی نیزه‌ پارسی تا دوردست‌ها می‌رفت؛ امروز اما، من با هنر و تمدن، جهان را نه با جنگ، که با زیبایی فتح خواهم کرد

ما راندگان باغ خداییم دوربین جان

لطفا گوشی رو افقی نگه دارید سپاس

بهشون نگاه می‌کنم و می‌پرسم: – راز ماندگاری‌تون چیه؟ می‌گه: – سربازان ایستاده‌اند، پرچم‌ها برافراشته‌اند، و خدایانی که هنوز میان ما سنگ‌ها نفس می‌کشند. می‌گم: – اما سقوط کردین... می‌گه: – نه، ما هزاره‌ها را صبر کرده‌ایم پیرمرد رسید و سنگ سکوت کرد حتی سنگها به او احترام میذارن

از اولین دیدارمان هزاران سال گذشته است. هزاران سال خاک را در زندانی چوبی خشک می کند و به آن می گوید خشت ازش می پرسم استاد هنوز هم برای خدایان خشت می زنی ؟ می خنده و میگه اره اما ... اسماشون عوض شده ولی هنوز هم دوس دارن خونه هاشون بلند و بزرگ باشه . (مجموعه دنیا بدون رنگ)

عکس ها همیشه قاب های درست نیست عکس تصویریست که بیننده به جای که نور وجود دارد هدایت شود و در تاریکی بدنبال سوالاتش بگردد . عکس یعنی هرکس دنبال خودش یا قصه بگردد پیدا کند یا برای پیدا کردنش ببیند و به فکر فرو برود . گاهی فکر می کنم که اگر تاریکی نبود دنیا را روشنایی رسوا می کرد.

صدای شرقی نیمه روز بگوش می رسد مردی رو به آسمان نگاه کرد و کل نمازش یک جمله بود الهی العفو حس کردم او راستگوترین است. مسجد جامع یزد 1404

سپس خدا نور را از تاریکی جدا کرد. مسجد شیخ لطف الله اصفهان بهمن 1401

#سیمرغ مونث یا مذکره؟ دستتون طلا، بازنشر نظر لطفتونه 🙏🏻 پادکست #چاى_با_بنفشه #بنفشه_طاهريان

مات و مبهوت به سقف نگاه می‌کردم. آبی، طلایی، سبزی که مثل نفس خاموش باغی گمشده بالا می‌رفت. پرسیدم: «پیرمرد، چرا این رنگ‌ها؟» گفت: «خدایان از جایی گفتن پر از رود، درختان، و خورشیدی که خاموش نمی‌شه.» شاید هم... فقط رویا بوده. آرزویی که هیچ‌وقت جایی نساختنش. لطفا ریپست کنید سپاس

aparat.com/v/asv8jrf امیدوارم ببینید

از پیرمرد پرسیدم: چرا مردم خورشید رو پرستیدن؟ گفت: مردم خورشید رو نپرستیدن اونا نور راستگو رو پرستیدن؛ نوری که طلوع می‌کرد و با خودش گرما می‌آورد و «درست دیدن» رو هدیه می‌کرد. مردمان این سرزمین مقدس ماه رو هم پرستیده بودن، چون همیشه دنبالِ نوری بودن که حقیقت رو بی‌دروغ نشون بده

این خاک یک نگهبان دارد ؛ #ملت_ایران