سیاهعلی افسرده

خوشحال میشم بیاید 🖤✨ t.me/Baroon0Beyt

وضعیت روحی روانیم مث این سکانسه :

گاهی هم نمیشه حتی اگه صدتو بزاری هرکاری کنی بازم نمیشه تهش هیچی به هیچی.

قیافم هنگام خوندن پیام مگه من ازت خواستم :

یه حس متفاوت نیاز دارم یه حسی که فرق کنه بهم اینو القا کنه که زندم که چیزی به اسم زندگی دارم.

غروب جمعه و دلی که انگار هیچی جز خلأ توش نیست.

گذشته؛چیزی که گاهی هرکاری میکنی بهش برگردی یا چیزی که میخوای فراموش بشه و ازش فرار کنی.

تهش چیزی نمیمونه جز تاریکی و شبو خیره شدن به سقف.

شب که میشه با کول باری از خستگی دراز میکشم خستگی از این زندگی و آدمایی که اومدن و زخم زدن رفتن مث یه توده چسبیده بهم و ولم نمیکنه.

آدمی باش که چت جی پی تی فکر میکنه هستی.

خشمی که بعد درد میاد یه حس متفاوت داره حس میکنی کل وجودت به معنای واقعی میسوزه از پوست تنت تا خود قلبت و دلت میخواد مسبب این خشم هم باهاش بسوزه.

کسی که قراره تو آینده بیادو فدای اونی که تو گذشتس نکن.

افکار مثل علف هرز توی سرم رشد میکنن.

دل سرد کردن آدما کار مزخرفیه نه از خودتون به هر حال شما نمی‌تونید اون چیزی باشید که مردم میخوان بلکه از زندگی اون لحظه ای که دیدی یکی رو از زندگی کردن دلسرد کردی به نظرم یه راست باید بری بمیری.

یه زمانی آدمای دورم سمی بودن الان افکار تو سرم.

تنها چیزی که نصف شب کنارته و ولت نمیکنه یکی فکره یکی صدای تیک تاک ساعت.

کم کم می‌پذیری که تمام تلاش‌ها، همیشه به نتیجه نمی‌رسند.

گاهی اوقات یه سری حرفا رو نباید زد درسته حقیقته ولی نباید بکوبونیش تو صورت اون بدبختی که جلوته.

همیشه حقیقت تو جلوی چشمم بود خودم نخواستم ببینمش.

بدترین کار، تاکید میکنم، بدترین کاری که میتونین با یه نفر بکنید مقایسه کردنش با بقیه و دادن حس ناکافی بودن بهشه.