علی هدیه لو

بر آن شدم که کارهای چوبی و‌ دکور رو که اینجا گذاشته‌م یه جا جمع کنم این توییت و منشن‌هاشو گذاشته‌م مخصوص همین کار اگه دوست داشتین کارا رو ببینین و سفارش بدین، اینجا کلی کارای قبلی منو ببینین البته متن برخی توییت‌ها مال گذشته‌ست تصاویر رو دریابید

پسرا: کار خارق‌العاده‌ای قرار نیست انجام بدی، در هر ثانیه میلیاردها بار توسط موجودات مختلف انجام میشه آرامشتو حفظ کن قبلش خود اقناعی کن شیره و ترامادول نزن تمرکزت رو این باشه که به هردوتون خوش بگذره دنبال اجرای فنون شائولین نباش در راحت‌ترین پوزیشن ادامه بده Keep calm and enjoy

می‌فرماد: خدا اون کاریو که باس بشه، می‌کنه، ولی شما نمی‌دونین این آیه کجا ذکر شده؟ تو داستان حضرت یوسف خب بزرگوار یعقوب بنده‌خدا که دپرشن حاد گرفت و کور شد یوسف رفت بردگی و بعد هم زندون سی سال هم کل داستان طول کشید و این خودش تازه شد آغاز آوارگی بنی‌اسراییل یه‌کم دارک نشد خداجان؟

آقای دکتر پزشکیان! @drpezeshkian امروز گفته‌اید: «حاضرید با اپوزیسیون هم گفتگو کنید.» این نشانه اعتماد به نفس رییس جمهور است. اما راه دور‌ نروید. نجیب‌ترین، محبوب‌ترین و نزدیک‌ترین، اپوزیسیون -مهندس میرحسین موسوی- یک کوچه با شما فاصله دارد. راه را کوتاه کنید و به دیدار ایشان…

خب، نمای دیگری از قله برای کارگاه سه روز در هفته از ۸صبح تا ۱۲ شب برق نداریم و هرروز هم از ۶ عصر تا ۱۲ شب برق نداریم مالیات و بیمه هم مث لاشخور واستادن بالاسرمون اجاره هم که… بزرگوار دقیقا چه اتفاقی باید بیفته شما متوجه بشین لیاقت اون جایگاه و مقام رو ندارین و بی‌خیال بشین برین؟

به نظرم وقت خوبیه که بگن به کسانی که زیاد (...) و میریزن داخل و فرزندآوری فعال دارن «آب طبقاتی» تعلق میگیره که بساط غسل همیشه مهیا باشه و جُنُب نمونن به اون لاشخورهای عزیزی که گزارش حجاب میدن هم «عن طبقاتی» بدن که بی‌غذا نمونن به منم «تیک آبی طبقاتی» بدن پاره شدم بسکه کوتاه نوشتم

فامیلمون (یعقوبعلی) یه خری داشت روزی همسایه خره رو قرض میگیره و خیلی سنگین بارش میکنه خره که زیربار دهنش گاییده شده بود کینه میکنه و تا سالها هرجا رد میشد و این بنده خدا واستاده بود، میرفت سمتش یه جفتکی بهش میزد حالا کینه صارمی به میرحسین اینجوریه نمیدونم کجا چی بار این طفلک کرده

بعد سه‌دور چرخیدن تو خیابون، از دور یه جاپارک خالی دیدم راهنما زدم که برم جاپارک سر تقاطع یه ۲۰۶ باسرعت میومد پشت رل یه دختره‌ی کیوت نشسته بود که زل زد تو چشمام و عین گربه‌ی شرک چشماشو مظلوم کرد که بهش راه بدم راه دادم اومد پیچید زرتی رفت تو جاپارک من از مهربونی‌م سوءاستفاده شد😑

جالب بود یه پیش‌بینی که این بزرگوار چهارم مرداد ۱۴۰۱ انجام داده و در کمتر از ۲ ماه اتفاق افتاد و البته که تا حدودی قابل حدس بود ولی...

میبینی آقای رَنگو؟ شاشیدن در تاریکی هم به خاطرات جمعی مشترک ما اضافه شد و شستن مخرج با بطری آب معدنی

امروز از میدون صنعت رد میشدم دیدم خوشبختانه جنگ فعلا متوقف شده و دیگه شعار «هسته سخت ۹۰ میلیونی» برای عزیزان اولویت نیست لذا مجددا مهربانان عزیزمون در «گشت ارشاد» تونستن به شغل شریفشون برگردن و جامعه رو از خدماتشون برخوردار کنن و نون حلال سر سفره ببرن الان شدن «هسته شل ۱۲میلیونی»

امروز یه بگایی سر ما اومد که حال ندارم بگم فردا میگم (پ.ن۱ : وقتی ینوشتم «بگایی» خود اتوکرکت تبدیلش کرد به «بلایی» اتوکرکت هم ورژن مؤدب منو ترجیح میده) پ.ن۲: بخشی از آغاز داستان رو در تصویر مشاهده می‌کنید