روانکاری
@SLBGHR
سولماز باقری. رواندرمانگر تحلیلی. رزرو وقت حضوری و آنلاین. (در صورتی که دایرکت پاسخگو نبودم، منشن بدهید.)
به هنگام روانکاوی، باید بر آنچه تا کنون از فرط روشنی به چشم نیامده است پرتویی از تاریکی محض افکند، تا در تاریکیاش هر چه بیشتر به چشم آید. زیگموند فروید
درمان به پایان نمیرسد، مگر آنچه که مایهی ترس بوده، به تمامی تجربه شود.
ترمیم واقعی اما، جز این است: در ترمیم واقعی فرد با آسیبی که به دیگری زده است روبهرو میشود، فقدان و احساس گناه را میپذیرد، احساسات دیگری برایش محترم و ارزشمند است و هر چه از دستش برآید برای ترمیم میکند، اگر چه میپذیرد که ممکن است شرایط هرگز مثل گذشته نشود.
در ترمیم مانیک، فرد حاضر نیست با آسیبی که به دیگری زده است، روبهرو شود، او آرزو دارد با عملی جادویی اوضاع به شرایط قبلی بازگردد و با احساس گناه و سوگ ناشی از آن روبهرو نشود: مثل خریدن کادویی گران قیمت بعد از یک دعوای سخت بدون رفع مشکل، یا به شوخی گرفتن آسیب و احساس خشم دیگری.
در ترمیم مانیک، فرد حاضر نیست با آسیبی که به دیگری زده است، روبهرو شود، او آرزو دارد با عملی جادویی اوضاع به شرایط قبلی بازگردد و با احساس گناه و سوگ ناشی از آن روبهرو نشود: مثل خریدن کادویی گران قیمت بعد از یک دعوای سخت بدون رفع مشکل، یا به شوخی گرفتن آسیب و احساس خشم دیگری.
بسیاری از افراد فکر میکنند که در تنهایی خوشحالترند، اما حقیقت این است که آنها در تنهایی احساس لذت و شادی بیشتر نمیکنند، بلکه احساس رهایی و خلاصی/ relief میکنند؛ رهایی از تمام ابژههای بد و آزار دهندهی گذشته.
فردی که از احساس نیاز و وابستگیاش به دیگری میترسد، سعی میکند با کنترل کردن دیگری، او را وادار به برطرف کردن نیازش بکند، بی این که مجبور شود با نیازش به وابستگی روبهرو شود.
گاهی غایت درمان، مرگ یک آرزوی محال است: دست کشیدن از رویایی که هرگز قرار نیست محقق شود؛ The child is grown The dream is gone...
فرد پارانویید همواره ترس گزند و آسیب از دیگرانی موهوم را دارد که به دنبال اویند و در صدد آزار او برمیآیند. این توهم به او کمک میکند تا با تنهایی خویش روبهرو نشود، وقتی دیگرانی مدام او را میپایند؛ او دیده میشود پس با رنج دیده نشدن خویشتنش رو به رو نخواهد شد.
گاهی شدت اضطراب به حدی زیاد است که ایگو، برای اجتناب از تجربهی زجرآور اضطراب، هر چه در توان دارد میکند تا وجود نداشته باشد، و خود این تلاش منجر به اضطراب بیشتری میشود: اضطراب از تکه تکه شدن و فروپاشی.
گاهی از خود گذشتگی زیاد در روابطمان نشانهی این است که ترجیح میدهیم از دیگران عصبانی باشیم تا این که احساس گناهمان را تحمل کنیم. این گونه همیشه حق با ماست و دیگران به ما بدهکارند.
از آنجایی که برای ما سخت است که بتوانیم بفهمیم در کودکی چه نیازی داشتیم و چه باید رخ میداده، بنابراین حرف زدن در مورد آن، بسیار برایمان دشوار است. این گونه است که احساس پوچی میکنیم. وینیکات
موفقیت او میبایست جایی در حد وسط باشد، چون به خاطر موفقیت احساس گناه میکرد، زیرا فکر میکرد این موضوع باعث رشک نزدیکانش به او میشود، در واقع او از رشک خودش که به دیگران فرا میافکند، بسیار میترسید.
گاهی آسیب، از اتفاقی که افتاده (تروما) نیست، بلکه از اتفاقیست که باید در زمان خودش میافتاد، اما نیفتاده.
خود برتر بینی، تلاشیست برای این که رشکمان نسبت به خوبی دیگران را نبینیم.