Hossein Javid
@Javid1364
اگر زندگی دیگری وجود داشت، کاش در آن من روستازادهای بودایی باشم در نپال، سینهکش هیمالیا. همانقدر دور از هیاهو، همانقدر نزدیک به آسمان...
کمکم دارم عادت میکنم پنج دقیقه، ده دقیقه این طرف و آن طرفِ رأس ساعت کار خطرناکی انجام ندهم: دستشویی و حمام نروم، پشت درِ پارکینگ نباشم، سوار آسانسور نشوم، وسیلهی خاصی روشن نکنم و…؛ چرا؟ چون ممکن است همان موقع آب یا برق، یا هر دو با هم، قطع شود و گرفتار شوم.
اگر اسم قطعی برق را میشود گذاشت «مدیریت بار»، چرا اسم …گشادی را نگذاریم «مدیریت توان»؟!
دچار یک نشانگان (سندروم) هستم به اسم «از هر چی دو تا». دلم میخواهد هر چیزی را که در خانه دارم در دفتر کارم هم داشته باشم: اینطوری انگار در دایرهی امنم!
اگر بشر موفق شود به فناوری آبسوز کردن خودروها دست پیدا کند، هزینهی سوخت ما ۶ تا ۷ برابر میشود (بنزین لیتری ۱/۵۰۰، آبمعدنی لیتری دستکم ۱۰/۰۰۰)! این بلایی است که با تحریم و اقتصاد نابسامان و محروم کردن ما از خودروهای روز دنیا و هزار جور مالیات و عوارض عجیب سرمان آوردهاند.
شهری در شمال بودم. دیدم پر است از پارچهنوشتهای تسلیت برای جوانی تازهدرگذشته. چند صد بار با عنوان «پهلوان» از او یاد شده بود. دلم سوخت. رفتم در اینترنت جستوجو کردم و فهمیدم لاتی است که در یک دعوای دستهجمعی کشته شده! نمیدانم کی قرار است برخی بفهمند چاقوکش و پهلوان فرق دارند.
بزرگواری، چند سال پیش، تشریف آورده بود دفتر نشر. چند ساعتی گپ زد و ابداً قصد رفتن نداشت، من هم آن روز سرم شلوغ بود. ناچار به این حربه متوسل شدم که «در وزارت ارشاد کاری دارم و باید برم. شما بمونین پیش بچهها». فرمودند: «اتفاقاً من هم اونجا کار دارم. باهات میآم.» هیچی دیگر! :)
با این اوضاع آب، گمان میکنم کمکم گرمابههای عمومی دوباره راه بیفتند، حوله و شامپو و سنگ پا و کیسه و لیف را با دو، سه تا سیب و پرتقال بگذاریم در بقچه، پولدارها بروند «حمام نمره»، بقیه هم بروند عمومی.
پیش از اینکه «لاکچری» سر زبانها بیفتد، ما واژهی «اعیانی» («اعیونی») را داشتیم که بهخوبی سطح کیفیت کالاها و خدمات و حتی وضعیت خانهها و بناها را بیان میکرد.
بچه که بودیم، گاهی تابستانها میرفتیم و خانهای در #امامزاده_داود میگرفتیم و چند روزی میماندیم. نمیدانم این نوع اقامتها بعداً از مد افتاد یا همان موقع هم مد نبود!
نکتهی جالبش برای من اشیای زیر آب نبود، آن «eşyalar» بود. «اشیا»ی عربی بهشکل وامواژه و با همان معنی به ترکی استانبولی راه یافته و آنجا با نشانهی جمع «lar» دوباره جمع بسته شده است.
Deniz altınta bulunan kayıp eşyalar
وانتیه نوشته: «خربزه، نیم کیلو ۱۸۵۰۰.» آخر خربزه؟! این را برای نوبرانههایی مینویسند که نیم کیلو از آن هم میشود خرید!
رانندهی اسنپ با یک رانندهی تاکسی حرفش شد. سرش را برد بیرون و داد زد: «تو اگه آدم بودی، راننده نمیشدی!» بعد، در داخل ماشین، فرمود: «من راننده نیستم، آقا، کارم به مشکل خورده، یه مدت اومدهام اسنپ.»
من که میدانم موفرفریها کمتر کچل میشوند اما نمیتوانم اثبات کنم

«دوباره زد» مملکت رسماً رها شده تا هر گوسالهای هر کاری دلش میخواهد با امنیت روانی مردم بکند.

رفتم یکی از این بازارگلهای غرب تهران. بخشی از سولهی پرورش و فروش گلوگیاهها را جدا کرده بودند و به مشتریها قلیان ارائه میدادند (دقت بفرمایید: نه بیرون محوطه، دقیقاً در یکی از راهروها)! بیشتر بوی دوسیب میآمد تا بوی گل. دور زدم و آمدم بیرون. عقل مدیر مجموعه: منفی پنجاه از ده.