Ho.Mo.J
@HoMoJ50
ایرانی - تلاش میکنم نخست بیندیشم
سیاست چیز گهی است . کار ِ من نیست. تو یک مملکت حسابی ، سیاست را میدهند دست متخصص ، نه دست ِ من و امثال من ، ولی ضمناً همهمان بچه سیاستیم. با سیاست کاری نداریم ، سیاست با ما کار دارد. (صادق هدایت) به نقل از «مصطفی فرزانه»
‼️‼️طبق نوشتهٔ رسانه ها‼️‼️ ‼️‼️متأسفانه‼️‼️ 🔴 امروز آخرین شیر ایرانی به اسم «هیرمان» در باغ وحش "ارم" درگذشت و رویای تکثیر شیر ایرانی رسماًَ به باد رفت... 👇👇
در «تنگی نفس» دیدی که فلک به من چه نیرنگی کرد مرغ ِ قفس از دلم بد آهنگی کرد آن سینه که عالمی درو میگنجید تا نیم دمی برآورم ، تنگی کرد «شیخ ابوالفیض فیضی» 📚 " اطبای عهد مغلیه"
موجب فریاد ما خصم نداند که چیست چارهٔ مجروح ِ عشق نیست بجز خامشی شیخ اجل «سعدی»
مشتاق صمیمانهی دیدارِ شمایم اما تو بفرما به چه تدبیر بیآیم هم سلسلهی مویِ تو بستهست به دستم هم رشتهی گیسویِ تو پیچیده به پایم «هادی محمدحسنی»
اگر مسئولین از شرمندگی آب می شدند، امروز کمبود آب نداشتیم. «سیدحسین محفوظی» #کاریکلماتور
دروغگوی حرفه ای ، صادقانه دروغ می گوید. «علیرضاجمشیدی» #کاریکلماتور
اینجا آزادی را با قلم ِ نَشکن باید نوشت. «علیرضاجمشیدی» #کاریکلماتور
برای لحظه های بیداری ام ، خواب ِ خوبی دیده ام. «حسین_ناژفر» #کاریکلماتور
« قهوهٔ سیاه» شاعری پارسی زبان¹ در توصیف زیبارویی که فنجانی از قهوه را مینوشیده این رباعی لطیف را سروده: چون قهوه به لب نهاد آن حبّ نبات او قهوه بخورد و قهوه خورد آبِ حیات عکس رخِ او به قهوه افتد گویی پیدا شده خورشید جهان در ظلمات ___ 1_📕 دیوان شاطر عبّاس صبوحی
ای کاش آن نام را دوباره پیدا کنم ای کاش آن کوچه را دوباره ببینم آنجا که ناگهان یک روز نام کوچکم از دستم افتاد و لابهلای خاطرهها گم شد آنجا که یک کودک غریبه با چشمهای کودکی من نشسته است از دور لبخند او چه قدر شبیه من است! "قیصر_امینپور"
... یک شمّه از تو در من و در آتش اوفتاد من با زبان سرودم و او با زبانه گفت ساقی تو را ز کوزه گرفت و به کاسه ریخت مطرب تو را به نغمهی چنگ و چغانه گفت... «حسین منزوی»
گر ز مسجد به خرابات شدم خرده مگیر مجلس وعظ دراز است و زمان خواهد شد... ای دل ار عشرتِ امروز به فردا فکنی مایهٔ نقدِ بقا را که ضَمان خواهد شد؟ «حافظ»
خوبش این است که میدانیم لیوان برای آب خوردن است؛ بدش این که نمیدانیم تشنهی چیستیم. «آنتونیو ماچادو» برگردان: بیژن الهی
بیداریام چه دانی؟ ای خفتهای که شبها ننْشستهای به حسرت، نشمردهای ستاره... «فروغی بسطامی»
صلح یعنی عطرِ غذا در شامگاهان صلح یعنی ماشینی دم ِ در ِ خانهات توقف کند و تو وحشت نکنی صلح یعنی درِ خانهات کوبیده میشود کسی نباشد، جز یک دوست. "یانیس_ریتسوس"
مراقب کسانی که دوستتون دارن باشین ، دنیا پراز آدماییه که دوستتون ندارن. «؟؟؟» #کاریکلماتور