حرفای یخی

احساسات ، خدمتکار هستند نه ارباب ! آنها را کنترل کنید نه اطاعت ! م ، اورلیوس

چقدر ،،، همه چی با تو خوبه حتی جا موندن از نگاهت

هنوز ! دقیق نمیدانم در چه مرحله ای از خودم هستم دردی که پست سر گذاشتم اصلا متعلق به من بود یا نه و اون که ، منو با خودم در بدترین شکل تنهائی جا گذاشت واقعا وجود داشت تا مثل زنده بودنم توهم بود

هر کسی را یاری هست که یارای دردهای اوست ، بلا شک !!! و ... دنیاست که آنها را ، در زمان و مکان دور از هم جا گذاشته

چقدر آرامم با تو ! انگار تماشایت ، را آغاز و انتهائی نیست دیری زمان و عطر آغوش جان با تو جان دارد

روابط عاطفی ، ( سالم ) زمانی ماندگاره که طرفین ، رو راست و واقعی باشند

دافعه ،،، نیز چون جاذبه بر فرد ضرویست ... شایدم بیشتر

اینترنت ، جامعه را به فساد نکشیده این فساد شماست که اینترنت آن را به تصویر کشیده اختلاسیون

گاهی ، خودت را از هر آنچه هستی رها کن این رها کردن به یقین درد خواهد داشت اما هرگز راه تازه ای آغاز نخواهد شد اگر رنج ش را نپذیری

حرفام ، به دردهام بستگی دارد . کپی رایت

یک روز ، تمام راه های که با دلت رفتی با عقلت برمی گردی

سنگ شی روزگار نجیب و زیبا ... در تن انتظار ، چشم به راهه

هم سفر ، کسی ام از پایان سفر ، خوشدل

دوست داشتن ،،، درد است درمان می خواهد .

تنهائی ترین زمان ، وقتی هست که میرسی اتاقت می بینی جز " شب " کسی منتظرت نیست

رام نشد . در خیال من ، آتش آن ، نگاه تو ...

درمانم ، در آشوب های شبانه ام همانا آغوش تنگ توست

دچارت بودم و ندانستی ، در هوایت ، چگونه به انتظار و تماشا سوختم و تمام شدم

وقتی مرگ را در نزدیکی خود احساس کردم یاد عشق قدیمی ام افتادم که !!! انسان ، واقعا در مرگ و عشق تنهاست

شب ، در پیش است . و من دنبال سوژه ای برای غمگین شدنم